مهرسامهرسا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

مهرسا دختر رویاها

لباس شستن

دختر زرنگ دیدید؟؟منو ببینید چقدر کمک مامانم میکنم ...از توی کمد لباس هایی که کاملا نو هستن و برچسبشون کنده نشده اووردم بشورم.دختر زرنگ منم دیگه   خدایی ببین چطوری داری لباس میشوری... ...
10 آبان 1393

اولین ممنوعه

بالاخره اولین چیز ممنوعه رو خوردی و اونم پفک بود ،دقیقا شب جشن تولدت وقتی دیدی بچه ها دارن پفک میخورن شما هم بهونه گرفتی و پفک خواستی .   ...
5 آبان 1393

تولد رنگین کمان

مهر بون من تولد ت م بارک    ث نفس من بالاخره جشن تولدت هم برگزار شد ولی با دوروز تاخیر یعنی دوم آبان ماه برگزار شد،امسال تولدت خونه خودمون بود و با تم رنگین کمان و شما دختر رنگین من توی جشنت میدرخشیدی امسال قصدم این بود همه کارای تولدت رو خودم انجام بدم اونم به تنهایی،از تزیینات گرفته تا کیک و بیسکوییت و به نظر خودم موفق هم شدم،امیدوارم تو هم در آینده راضی بشی. عزیزم عکسای جشنت رو فردا برات میذارم الان خیلی خوابم میاد،پس فعلا شب بخیر...   خوب بریم سراغ عکسا...   این صحنه رو توی آتلیه خودم درستیدم برای رنگین کمون خوشگلم اینم رنگین کمون قصه ی ما       ...
5 آبان 1393

بای بای جی جی

هورااااااااااااااااااا بالاخره موفق شدم مهرسای من تو بهترینی بهترین.... وای دختر آروم و خوب و صبور و دوست داشتنی من نمیدونی چقدر خوشحالم از این موضوع،از موضوعی که همیشه ازش واهمه داشتم و برای خودم یه غول ساخته بودم. بذار برات داستان کاملش رو بگم.... بابایی 27مهر شیراز ماموریت داشتن،اتفاقا همون روز مامانی هم نوبت لیزر،پس باهمدیگه روز پنجشنبه راهی شیراز شدیم و قرار بود تا دوشنبه اونجا باشیم،پنجشنبه شب وقتی رسیدیم بابابزرگ پیشنهاد دادن که دیگه شیر خوردن بسه و بهتره تا هوا خوبه از شیر بگیریمت،آخه میدونی زیادی وابسته بودی و غذا هم اصلا نمیخوردی،روز بعدش یعنی جمعه 25 مهر تا ساعت 10صبح هم جی جی خوردی و بعدش با مشورت خاله شکوفه به این نت...
5 آبان 1393

تولدت مبارک

                                                                                                                     &...
30 مهر 1393

عیدت مبارک دختر بیمارمن

الهی مامان فدای ناله هات بشم چی شد امروز تورو. مامانی الهی درد و بلات بخوره تو سر من،نبینم مریضیتو،امروز که عید بود و روز تعطیل تا ظهر هم کلی سر حال بودی ،برنامه فیطیله جمعه تعطیله رو هم داشتی میدیدی و میرقصیدی به ما هم میگفتی برقصید،یهو حس کردم تب داری به بابا گفتم اونم تایید کرد و سریع قطره استامینوفن خریدیم و بهت دادیم تا عصر حالت بهتر شده بود ولی سر شبی تا الان تبت رفته بالا و همش داری بهونه گیری میکنی،همش گریه میکنی،اینقده مظلوم شدی که دلم برات کبابه،چشمات مدام اشک توشه و اشکاش جاری میشه،نمیدونی چه حسی دارم الان دارم دیوونه میشم وقتی میبینم این مدلی هست گل من. دختر قشنگم،زندگی من سعی کن زودتر خوب بشی و دوباره بشی همون دختر سرحال و ش...
21 مهر 1393

بدون عنوان

روز جهانی کودک مبارک کودکی شعر زندگی است و شعر کودکی جهان هستی اگر تو نبودی، شمعدانی های لب پنجره، این گونه زیبا گل نمی کردند و عطر سیب، دیگر معنایی نداشت اگر کودک نبود، نه پدر معنا داشت، نه هیچ مادری بهشتی می شد اگر کودکان نبودند، شکوفه های زندگی به بهار نمی رسیدند کودکان ، باغچه هایی از امیدند که از شکوفه های انار لبریز است هر کودک ، گلدانی ست که از زیباترین گل های معطر، خانه ها را به نزدیک ترین بهارها گره زده است کودکان ، نزدیک ترین راه های رسیدن به عشق را از پرنده ها بهتر بلدند کودکان ، از تمام ستاره ها...
16 مهر 1393

حرف زدن

وای مامانی تا کی باید انتظار بکشم حرف زدن قشنگتو بشنوم. الان که چند روز دیگه مونده تا تولد دو سالگیت حداقل انتظار دارم دو کلمه ای حرف بزنی ولی اصلا دریغ از یه بار که برام بحرفی.هر چند میدونم جای نگرانی نیست ولی خوب چکار کنم انتظار خیلی بده دوست دارم زودتر برام حرف بزنی. الانم نه اینکه حرف نمیزنی نه اتفاقا همه چی رو میگی ولی فقط در حد یک کلمه ای.منظورتو کامل بهمون میرسونی ولی خوبما هم دوست داریم زودتر کامل حرف زدنتو بشن ویم. وقتی بهت میگیم دوست دارم شما هم میگی دوش بهت میگیم ILOVE YOU میگی آی لولولو بعدم میگی عجیجی   یعنی عزیزمی به عرفان میگی ee نمیدونم چطور بنویسم ولی دوتا إإ با تشدید  ...
15 مهر 1393

مراحل چادر پوشیدن.

به به اینجوری باید چادر سر کرد ببینید تو رو خدا با چادر زهرا داره چه حالی میکنه،خونه حاجی اینا هستیم و مهرسا چادر زهرا رو برداشته .                             اینم از مراحل  چادر پوشیدن .دقت کنید و یاد بگیرید.   ...
15 مهر 1393