تولد رنگین کمان

مهربون من تولدت مبارک   ث

نفس من بالاخره جشن تولدت هم برگزار شد ولی با دوروز تاخیر یعنی دوم آبان ماه برگزار شد،امسال تولدت خونه خودمون بود و با تم رنگین کمان و شما دختر رنگین من توی جشنت میدرخشیدی

امسال قصدم این بود همه کارای تولدت رو خودم انجام بدم اونم به تنهایی،از تزیینات گرفته تا کیک و بیسکوییت و به نظر خودم موفق هم شدم،امیدوارم تو هم در آینده راضی بشی.

عزیزم عکسای جشنت رو فردا برات میذارم الان خیلی خوابم میاد،پس فعلا شب بخیر...

خوب بریم سراغ عکسا...

این صحنه رو توی آتلیه خودم درستیدم برای رنگین کمون خوشگلم

اینم رنگین کمون قصه ی ما      

اینم عکس سر مجلسی جیگل مامان

قربونت برم که برامون ژست گرفتی،اینجا برای اینکه بری اسب سواری کنی و زودتر دست از سرت برداریم تند تند برامون ژست میگرفتی.

و اینجا هم بالاخره بعد از کلی کلنجار سوار اسب شدی

اینم عکسای تولدت توی خونه                                                                    

اول عکس کیک رنگین کمان مامان پز

کوچولوی من شاید شکل ظاهری کیکت خیلی باحال نباشه ولی طعمش عالی بود همه کلی تعریف کردن

حالا نوبت فوت کردن شمعاست که قربون اون لبا و نفسات برم که تونستی هر دوتا شمعت رو فوت کنی.انشاالله صد سال با دل خوش و تنی سالم زندگی کنی عمر من.

و حالا میز تنقلات خانمی

و از نمای نزدیکتر

و اینم بیسکوییتای رنگین کمان مامان پز

اینم آبنباتای رنگین کمان که یه روز کامل کل خیابون انوری رو با زندایی زینب گشتیم تا پیدا کردم

بریم سراغ تزیینات که متاسفانه عکسای خیلی کمی دارم و نتونستم عکس بگیرم

اینم قسمت خوشمزه که شامل سالاد الویه،سالاد توپی،سالاد روسی،کیک مرغ و ..بود.

این پست تولد داره زیادی شلوغ میشه ولی اشکال نداره

بریم سراغ دوستات

از اول تا آخر مراسم یا در حال آبنبات خوردن بودی یا ظرف کیک دستت بود یا در حال گریه کردن

و این عکس هم یه توضیح بدم و تمام

عزیزم اوایل مهمونی حالت خیلی خوب بود و مدام در حال رقصیدن بودی تا اینکه بچه ها برف شادی که الینا وورده بود رو تو اتاقت زدن و شما هم ترسیدی و شروع کردی گریه کردن و تمام عروسکاتو بغل کرده بودی و از بغل مامان هم پایین نمیومدی و همش میگفتی برف برف.

رنگین کمون ناز من بازم تولدت مبارک باشه عشق من دوستت دارم.

اینم کوچولوی من روز بعد از تولدش

عزیزم شب تولدت وقت نشد کادوهاتو برات باز کنیم تا شما باهاشون بازی کنی و آخر شب هم خوابت برد ،منو بابایی از اونجایی که شما عاشق لوازم آرایشی هستی برات این میز آرایش رو خریدیم و شب بعد از اینکه شما خوابیدی برات آمادش کردیم و گذاشتیم تو اتاقت،صبح که از خواب بیدار شدی اونقدر با دیدن اونا ذوق زده بودی که دلم نیومد برات عکسشو نذارم.

فدای موهای ژولیدت بشم من