مهرسامهرسا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره

مهرسا دختر رویاها

شب یلدا

شب یلدات مبارک عزیزم امسال یلدا بازم ما اشکنان بودیم.یلدایی که به تنهایی قرار بود بگذرونم،از چند روز قبل قرار بود برای جمع سه نفرمون سفره یلدا داشته باشیم.اونروز بابا تا ساعت 5 سر کار بود و خسته برگشت.وقتی دید منم دل و دماغ هیچی ندارم و دپرسم با وجود خستگیش کلی برامون زد و رقصید تا ما شاد شدیم و انرژی گرفتیم. اول قرار بود تنها باشیم ولی بعدش به خاله سلمی زنگ زدم اونا هم شب اومدن خونمون و عمو محمد کلی سر حالمون اوورد با انرژی زیادش و کلا خیلی بهمون خوش گذشت.   فال حافظ هم گرفتیم که این غزل زیبا از خواجه اومد و منم برات گذاشتم.             و حالا نوبت عکسای یلدایی    ...
5 ارديبهشت 1393

عید قربان

عزیزم میدونم خیلی دیر به دیر میام سراغ وبلاگت ولی خوب چکار کنم وقت نمیشه(ولی وقتی هم میام همه چیزو یک جا وکامل مینویسم برات) ،میدونم جای این پست اینجا نیست ولی خوب چه کار کنیم ماهی رو هر وقت از آب بگیریم تازست تا چشم باز کردم و یادم میاد عید قربان بابابزرگ همیشه قربونی داره و سال گذشته یعنی 91 شما تازه چند روز بود که به دنیا اومده بودی و مامهمون بابابزرگ بودیم و کلی به منکه چند روز بود از خونه بیرون نرفته بودم خوش گذشت. امسال هم 24 مهر 92 مصادف بود با عید قربان که رفتیم شیراز. عکسای هر دو سال رو برات میذارم و سعی میکنم اگه عمری باقی بود عکسای سالهای بعد رو هم توی همین پست بذارم.   اول عکسای سال 91   دخترک گلم که ...
5 ارديبهشت 1393

یه اولین دیگه

وای وقتی که حرکات قشنگت رو میبینم دوست دارم همونجا بخورمت،الهی من قربون ذوق کردنات برم مامان قشنگم،دخترک نازم... وقتی که برای اولین بار درک کردی و حس کردی که کفش چیه خیلی باحال بود،هر چند هنوز راه نمیرفتی ولی خوب نازکردن و دل ما رو آب کردن که بلد بودی. وای که چقدر کفشت رو ناز میکردی و نگاش میکردی.این کفشت رو وقتی سیسمونی برات میخریدیم عمه معصومه انتخاب کرد و ماهم خریدیم و حالا جیگر مامان ازش لذت میبره.     ببین چطوری داری بهشون نگاه میکنی و دست میکشی بهشون،قربون اون اداهای قشنگت برم ممممنننننننن       بهههههههههه         مطمینم اینجا هی دست میکشی بهشون و...
5 ارديبهشت 1393

اولین نقاشی

از وقتی مدرسه ها باز شده زهرا هر روز میاد بالا و من کمکش میکنم.آخه زهرا تازه رفته کلاس اول و نیاز به کمک داره و کسی تو خونشون نمیتونه کمکش کنه. شما هم وقتی میبینی مامان با زهرا کار میکنم پا به پای ما همه چیز رو تکرار میکنی.یه روز که حواسمون نبود مدادرنگی زهرا رو برداشتی و توی دفترش نقاشی کشیدی و بعد از این جریان من برات دفتر نقاشی و مدادرنگ خریدم. اینم عکس اولین نقاشی پیکاسوی ما.     اینم اولین دفتر نقاشی و مداد رنگ نقاش کوشولوی ما.   ...
5 ارديبهشت 1393

کارهای مهرسا جونم

سلام دخترک نازم ،تمام زنگی من ببخش که کلی وقته نیومدم برات بنویسم آخه روزا وقتی شما بیداری من جرات ندارم بیام سراغ کامپیوتر آخ تا میام صندلی رو با انگشتات نشون میدی و میگی که منم میخوام بیام و دیگه ما اجازه دست زدن به موس رو نداریم و شما تند تند کلیک میکنی و وقتی خسته شدی هم از مبز میری بالا و همه چیز رو بهم میریزی. الانم که اومدم برات بنویسم خوابیدی.بعد از یه حمام جانانه گرفتی خوابیدی منم اومدم برات بنویسم،میخوام برات بگم که چه دختر نازی شدی چقدر با نمکی،چقدر شیرین زبون شدی.بذار حرفاتو برات معنی کنم آچ........باز کن امم(با فتحه)......یعنی مال من ،بده به من عمه.......عمه آبت(ت فتحه داره).....آب تن موقع حمام رفتن میگی امام.....ح...
5 ارديبهشت 1393

حلقه

  هووووووراااااااااا حلقههه         مهرسای نازم 2هفته ای میشه که دیگه کامل درست کردن حلقه رو یاد گرفتی وقتی حلقه ای رو اشتباهی میذاری نگاه به ما میکنی و میگی اووووووووه ه ه ه ه ه ولی کامل درست میکنی و بعدش برای خودت دست میزنی و ماهم کلی تشویقت میکنیم.      وقتی هم کارت تموم میشه اینجوری حلقه ها رو دستت میکنی و کلی ذوق میکنی                                ...
5 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

    بیست اسفند دایی مجید با زندایی و داداش حسین اومدن خونمون و همگی باهم رفتیم پارسیان و شب هم لب دریا خوابیدیم و جمعه هم برگشتیم ،و توی راه برگشت که از منطقه سرکوه لامرد رد میشدیم چند جا ایستادیم و این عکسا رو ازت گرفتیم . اون منطقه پر از گل شده بود و شما وقتی دیدیشون کلی ذوق زده شده بودی و همش میگفتی ماما دل (یعنی مامان گل)                       ...
5 ارديبهشت 1393

عیدت مبارک

  دلت آبي تر از دريا عزيزم                        به كامت گردش دنيا عزيزم   الهي دائما چون گل بخندي                       بهارانت خوش و زيبا عزيزم              سال نو مبارک دختر نازم، دخترکم امسال بابایی سعی داشتن  که  عید برای من و شما مثل پارسال نشه و بهمون خوش بگذره که واقعا هم همینطور شد. امسال عید کامل شیراز بودیم خون...
15 فروردين 1393

تولد زنبوری مهرسا کوچولو

اوووووففففففففففففففففففففففففففف بالاخره برای جوجو کوچولو تولد گرفتیم،عزیزم روز جشنت جمعه سوم  آبان بود که چون خودمون اشکنان بودیم برات خونه خاله شکوفه جشن گرفتیم.جشن خوبی بود کلی زدیم و رقصیدیم.به منکه خیلی خوش گذشت. شما هم دختر خیلی خوبی بودی و اصلا مامانی رو اذیت نکردی.        .                 عزیزم خیلی خوابم گرفته فردا بقیه عکسای روز جشن رو میذارم برات.شبت خوش. مهرسای گلم عشق مامان تولدت مبارک. عزیزم روز جشنت سرم خیلی شلوغ بود آخه روز قبلش هم عروسی پسرخاله مامان بود و روز جمعه برای شما جشن گرفتیم. منو ...
2 بهمن 1392