مهرسامهرسا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره

مهرسا دختر رویاها

بدون عنوان

روز جهانی کودک مبارک کودکی شعر زندگی است و شعر کودکی جهان هستی اگر تو نبودی، شمعدانی های لب پنجره، این گونه زیبا گل نمی کردند و عطر سیب، دیگر معنایی نداشت اگر کودک نبود، نه پدر معنا داشت، نه هیچ مادری بهشتی می شد اگر کودکان نبودند، شکوفه های زندگی به بهار نمی رسیدند کودکان ، باغچه هایی از امیدند که از شکوفه های انار لبریز است هر کودک ، گلدانی ست که از زیباترین گل های معطر، خانه ها را به نزدیک ترین بهارها گره زده است کودکان ، نزدیک ترین راه های رسیدن به عشق را از پرنده ها بهتر بلدند کودکان ، از تمام ستاره ها...
16 مهر 1393

حرف زدن

وای مامانی تا کی باید انتظار بکشم حرف زدن قشنگتو بشنوم. الان که چند روز دیگه مونده تا تولد دو سالگیت حداقل انتظار دارم دو کلمه ای حرف بزنی ولی اصلا دریغ از یه بار که برام بحرفی.هر چند میدونم جای نگرانی نیست ولی خوب چکار کنم انتظار خیلی بده دوست دارم زودتر برام حرف بزنی. الانم نه اینکه حرف نمیزنی نه اتفاقا همه چی رو میگی ولی فقط در حد یک کلمه ای.منظورتو کامل بهمون میرسونی ولی خوبما هم دوست داریم زودتر کامل حرف زدنتو بشن ویم. وقتی بهت میگیم دوست دارم شما هم میگی دوش بهت میگیم ILOVE YOU میگی آی لولولو بعدم میگی عجیجی   یعنی عزیزمی به عرفان میگی ee نمیدونم چطور بنویسم ولی دوتا إإ با تشدید  ...
15 مهر 1393

مراحل چادر پوشیدن.

به به اینجوری باید چادر سر کرد ببینید تو رو خدا با چادر زهرا داره چه حالی میکنه،خونه حاجی اینا هستیم و مهرسا چادر زهرا رو برداشته .                             اینم از مراحل  چادر پوشیدن .دقت کنید و یاد بگیرید.   ...
15 مهر 1393

بهونه گیری

سلام آرام جانم،دختر نازم مهرسای من بذار برات بگم از گریه هات از بهونه گیری هات از همه کارایی که نباید انجامشان بدی ولی میدی ودل مامان رو خون میکنی. این چند وقته خیلی جیغ جیغو شدی و هر چی میشه ،هر کاری که بر خلاف میلت باشه شروع میکنی به جیغ زدن اونم چه جیغایی در حد تیم ملی،هر چی میگم مامان جیغ نزن کار خوبی نیست به خرجت نمی ره. بعضی وقتا از دست جیغ زدنات عصبیم میکنی خود منم که کلا مدتیه از نظر روحی وضعیت مناسبی ندارم و شما هم که دیگه..... دیشب وقتیکه داشتیم از شیراز برمیگشتیم اشکنان توی راه اصرار میکردی که باید پنل ضبط رو در بیارم و بذارم توی داشبورد ما هم که اجازه ندادیم و شما هم شروع کردی گریه کردن و جیغ زدن اولین بار بود که اینج...
5 مهر 1393

نقاشی کشیدن

مهرسای ما عاشق نقاشی کشیدن و مشق نوشتنه مدادرنگی ها و مداد و خودکارت رو برمیداری دفترتتم میذاری جلوت و به ما میگی بهم املا بگید من بنویسم.ما هم تک تک کلمات رو بهت میگیم و شما هم مینویسی و هم تکرارش میکنی و اون کلمه رو با صدای بلند میخونی . یه چیزی که برای همه خیلی جالبه اینه که از روز اول درست و حالت استاندارد قلم دست گرفتن رو بلد بودی و بدون اینکه ما بهت بگیم یا کمکت کنیم قلم بدست میگرفتی. روز اول بابا بزرگ متوجه شد و گفت بنفشه مهرسا دختر با سوادی میشه گفتم چرا گفت:چون قلم رو درست دست میگیره و منم کلی ذوق کردم اون لحظه. عزیزم امیدوارم یه روزی موفقیت های تحصیلیت رو ببینم و اونموقع به خودم ببالم و اشک شوق بریزم و ذوق کنم.آمین ...
5 مهر 1393

پاپا

دختر ما به دمپایی میگه پاپا عاشق پوشیدن دمپایی هستی عزیزم،به حدی که شبا موقع خواب وقتی از پات بیرونشون میاریم بیدار میشی و گریه میکنی.از لحظه ای که از خواب بیدار میشی دنبالشون میگردی بیونم که بخواییم بریم بازم حاضر نیستی از پات بیاری بیرون یا کفش بپوشی.بعضی وقتا کلافممیکنی. این دوتا دمپایی رو از مغازه مامان بزرگ برداشتی و خودت انتخابشون کردی اون صورتیه که خیلی برات بزرگه ولی بازم با عشق میپوشی.             ...
5 مهر 1393

بدون عنوان

سلام مامانی سلام دختر شیطونم.بازم ازت عذر میخوام که اینقدر دیر به دیر به وبت سر میزنم آخه وقتی بیداری که اصلا نمیذاری بیام سراغ کامپیوتر وقتی هم میخوابی منم خوابم میاد. اینروزا اینقدر شیرین زبون شدی که آدم دوست داره بخورتت، بهت میگیم مهرسا تو عزیز کی هستی با ناز میگی بابا میگیم جیگر کی هستی بازم میگی بابا،   بهت میگیم بابا کجا رفته میگی بانک میگیم رفته چی بیاره میگی پول میگیم پولو چکار کنیم میگی هام   بعضی وقتا با ناز بهمون میگی عجیجم،چند روز پیش گوشی خاله رو خراب کردی و با ناز رفتی پیش خاله هی میگفتی عجیجم عجیجم (یه جورایی رو مخ خاله کار کردی تا به اصطلاح دعوات نکنن)خاله اینقدر ذوق کرد که ی...
10 تير 1393

....

سلام گل مادر. فدات بشم این روزا خیلی حال روحی خودم خوب نیست و نمیتونم بیام برات بنویسم.ولی بزار برات ازبزرگتر شدنت بگم از اینکه الان یک ماه و نیمی میشه که دیگه شبا پمپرز نمیشی و تا وقتی که بیدار بشی اصلا جیش نمیکنی،روزا هم تایم جیش کردنت دستم اومده و دیگه پمپرز نمیکنمت.آخه اینجا هوا خیلی گرمه و با پمپرز مدام واقعا اذیت میشی. الان که دارم اینو برات مینویسم داشتم الکی وب گردی میکردم و شما هم روی میز کنارم نشسته بودی و گفتی جیش و منم سریع بردمت و توی قصریت جیش کردی.و مطمینم از این به بعد کامل موقعی که جیش یا پیپی داری اطلاع میدی.و تقریبا باید از پوشک بای بای کنی. ...
22 خرداد 1393

یک حادثه

جونم برات بگه گل قشنگم که... پنجشنبه 25 اردیبهشت  حدود ساعت 12 شب شما هنوز بیدار بودی و داشتی شیطنت میکردی آخه شیراز بودیم و شما هم چشمت به عمو ناصر و عمه جون افتاده بود و کلی شیطون بودی. آخرای بازیت بود که اومدم از پشت زیر بغلتو گرفتم و بلندت کردم چند لحظه بعد دیدم با اون یکی دستت مچ دست چپت رو گرفتی و گریه کردی .سریع بردیمت بیمارستان چمران و فهمیدیم که دستت در رفته و دکتر هم جا انداختش . و خدا رو شکر مشکل حل شد، ولی کوچولوی خوشکلم کلی بهمون استرس وارد کردی. و منم شرمنده که دستتون رو درست نگرفتم و باعث این اتفاق شدم. ...
29 ارديبهشت 1393