مهرسامهرسا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

مهرسا دختر رویاها

نه ماهگی

1392/4/31 14:55
نویسنده : مامان بنفشه
362 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

 

 

نهمین ماه تولد شما

وزن شما:٨٠٠/٦

قد شما:٦٩

عزیزم من و شما یک تیر با مامان جون و بقیه رفتیم بندرعباس تا بابا روز دوشنبه که نیمه شعبان بود به ما ملحق بشه،قبل از اینکه بریم بندر عباس شما خیلی ناآروم بودی و بیقراری میکردی ولی اونجا که رسیدیم دختر خوبی بودی انگار آب و هوای بندرعباس رو دوست داشتی.

 

مهرسا کوچولوی مامان

 

 

 

 

عاشق تاب بازی هستی ببین چطوری تاب آقا ساشا رو سوار شدی و پایینم نمیای

 

 

تاب سواری

 

 

میخوام از اولین عروسی برات بگم که بعد از به دنیا اومدن شما رفتیم،از قبلش دلمو کلی صابون زده بودم که میرم عروسی و خستگی این چند ماه از تنم در میره و یه تنوعی برام بدست میاد ولی وااااااااییی از شما.

روز پنجشنبه تا رسیدیم شیراز و من لباس پوشیدم گریه های شما شروع شد.اونم چه گریه هایی.منکه تا حالا ندیده بودم شما اینجوری گریه کنی.

از لحظه اول گریه هات شروع شد تا لحظه برگشتمون به خونه بابابزرگ و من از عروسی تقریبا هیچی نفهمیدم. همش میگفتم کاش اینهمه راه تا شیراز نیومده بودم.

اینم خاطره اولین عروسی رفتن  من با شما.(عروسی دختر عمه مامانی سیمین)

 

 

 

 

واااااااااااااییی که خیلی شیطون شدی راحت دستتو به مبل،دیوار،پشتی یا هرچی دم دستت بیاد میگیری بلند میشی.اگه حواسم بهت نباشه از پشت سقوط میکنی و گریه های شدید میکنی.

و حالا با کمک این چیزا راحت راه میری ولی فقط با کمکی.

فدات شم الان دیگه ب ب گفتنات تبدیل به بابا شدن و رااحت بابا و ددد میگی.

عاشق دردر رفتنی و تا میری بغل سریع با بقیه بای بای میکنی.

حالا دیگه ناز کردنم یاد گرفتی و وقتی ذوق میکنی چشاتو ریز میکنی و خودتو فشار میدی،چه میشه کرد اینم یه جور ابراز احساسات کردنه دیگه.قربونت برم من.

 

 

 

 راستی خانمی دکترت هم عوض شد آخه دکتر سعید صمیمی برگشتن آمریکا و حالا شما تحت نظر دکتر احمد مدنی هستی.

دکتر مدنی از کمبود وزن شما خیلی گلایه داشت و یه مکمل غذایی به اسم infatrini تجویز کردن که فقط یه هفته همه جا دنبالش گشتیم تا پیدا کردیم.باید شما 10 تا شیشه کامل میخوردی یعنی روزی یه شیشه.ولی اصلا نمیخوردی و من به زور بهت میدادم.فقط تا حالا 5 تا رو خوردی و 5تای دیگه رو چند هفته بعد میدم هرچند که باید پشت سر هم مصرف بشه.

من به زور و با سرنگ بهت میدادم آخه تو شیشه نمیگیری و من مجبور بودم به زور بهت بدم همش میگفتی بوووووووو همیشه از دستم فرار میکردی شبا همش آه و ناله میکردی و توی خواب گریه میکردی منم دلم سوخت و 5 تای دیگه رو بهت ندادم تا یکم حالت بهتر بشه.

 

اینم عکس infatrini

 

infatrini

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

عرفان
16 مرداد 92 17:03
البته مهرسا همه ی 5 تارو نخورده بلکه یکی دو تا شو هم سینا شریک شده