مهرسامهرسا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره

مهرسا دختر رویاها

واکسن دو ماهگی

1392/5/1 11:23
نویسنده : مامان بنفشه
10,162 بازدید
اشتراک گذاری

واااااااییییییی که چقد من از این واکسن زدن میترسیدم،از یکماه قبل همه جا سرچ میکردم که باید چکار کنم.

از همه می پرسیدم.اینقد وحشت داشتم که نگو.

همش میترسیدم اگه تب کنی من تک و تنها چکار میتونم بکنم،از بابایی هم که بخاری بلند نمیشه،در کل فاجعه ای شده بود برام .

سایت نی نی سایت خیلی کمکم کرد و بالاخره روز موعود رسید:

از قبل به شما قطره استامینوفن دادم و نیم ساعت قبل از رفتن هم باز بهت قطره استامینوفن رو دادم تمام سعی خودم رو کردم که صبح زود ببرمت و خواب نمونم وتا اینکه ساعت 8 صبح بابابیی اومد دنبالمون رفتیم.

الههییی وای که چقد خوشحال بودی و آروم ،دلم برات کباب شده بود ،خیلی هم مظلوم بودی،منکه کلا داشتم از استرس میمردم.بعد از چک کردن قد و وزنت موقع واکسن زدنت رسید منکه جریت نکردم اونجا باشم بابایی پاهاتو گرفت،اییی بمیرم برات به محض اینکه جیغ زدی اومدم و بغلت کردم و نازتو کشیدم ،همونجا از داروخانه یه کیسه هم گرفتیم و وقتی اومدیم خونه اول یه یکساعتی برات کمپرسور آب سرد گذاشتم و بعدش هم آب گرم برات گذاشتم.هر 4 ساعت هم قطره مسکن بهت دادم خدا رو شکر اذیتم نکردی.

فقط عصر تبت تا 38.5 رفت ولی با پاشویه اونم اومد پایین و من تونستم یکی از بزرگترین دغدغه های زندگیم رو پشت سر بذارم.

 

اینم از عکس اون روز

 

 

 عزیزم هرچی فکر کردم چیزی رو پیدا نکردم برای پاشویه کردن و تبت رو پایین اووردن  فقط این دستمال به ذهنم رسید.

 

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

 

الهییی مامانی چه مظلوم شدی اینجا

واکسن 2 ماهگی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)