واکسن 18 ماهگی
بالاخره با 9 روز تاخیر رفتیم و واکسن 18 ماهگیتو زدیم.
صبح وقتی بابایی زنگ زد و گفت که از بهداشت تماس گرفتن که بیایید برای واکسن شما خواب بودی و من توی خواب لباستو تنت کردم.آخه خیلی خوابالویی خوجل مامان
وقتی بابایی اومد دنبالمون بغلت کردم که همونجوری توی خواب بریم ولی همینکه صدای باباجون رو شنیدی شاد و سرحال شدی و خواب یادت رفت و رفتی بغل بابایی.
بهداشت که رفتیم اول قد و وزنت رو چک کردن که وزنت 8 کیلو 300 گرم بود
قدت 78
و دور سرت 48
بعدش هم رفتیم سراغ آمپول.ووواااااییییییی منکه همون اول ترسیدم و رفتم پشت پرده ایستادم و بابایی شما رو همراهی کرد اولین واکسنتو به بازویچپت زدن همینکه واکسنو زدی شروع کردی گریه کردن و مامان و صدا زدن و هی مامان مامان میکردی.
اینقده مظلوم صدام میکردی که دلم کباب شد.
خودم پیشت موندم و سرتو بغل کردم تا واکسن دوم که باید به پای سمت راستت میزدن رو بزنن ،که اونم کلی گریه کردی.قطره هم مجبور شدن سه بار بریزن تا یه بارش شما بخوری.
توی راه همش میگفتی اووووف
ما میگفتیم مهرسا عمو چکار کرد شما میگفتی اوووووففففففف ولباتو خوشکل میکردی که آدم دلش ضعف میرفت برات.
تا ظهر دردی نداشتی ولی ظهر به بعد کم کم روی پنجه پات راه میرفتی و بعدشم کامل افتادی و درد و تب داشتی و کمپرسور هم نمیذاشتی برات استفاده کنیم و میترسیدی و تا کیسه میذاشتیم می گفتی دد(درد)،دخ(داغ)
دیروز عصر تازه تونستی یه کم راه بری ولی با درد تا الانم اگه به پات دست بزنیم درد داری.یعنی الان سه روزه ما گرفتار یه واکسنیم.ولی خدا رو شکر دیگه تموم شد تا 6 سالگی.
اینم عکس خوشکل مامان که برای واکسن 18 ماهگیش آماده شده بود و توی حیاط خونه حاجی ازت گرفتم.
این گلا هم توی حیاط بهداشت بود