مهرسامهرسا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره

مهرسا دختر رویاها

اولین شب بدون بابا و مامان

1392/5/1 13:30
نویسنده : مامان بنفشه
220 بازدید
اشتراک گذاری

روز جمعه ١٤ تیرماه عمو ناصر رو برای رفتن خونه نامزدش همراهی کردیم و باهاش رفتیم شیراز. بابایی دوشنبه برگشت اشکنان و ما موندگار شدیم.

روز چهارشنبه بعد از ناهار مامانی درد آپاندیس گرفتم و مجبور شدم برم بیمارستان و شما تنها موندید وای که چقد برات گریه کردم و دلم برات میسوخت که تنهایی باید چکار کنی و بجز خودم هم با کسی راحت نبودی و گریه میکردی.

شب که بیمارستان بودم شما پیش عمو و عمه بودی و عمو امین با مامان بزرگ تا صبح شما رو تاب تاب میدادن و شما ناآروم بودی.واقعا عمو امین خیلی کمک کرده بود تا شما آروم بشی ، میگفتن ٤ صبح تونسته بودن شما رو بخوابونن.

مامان بزرگ میگفت تو این ٢ روز تا لباسات کثیف میشد و از تنت در می اووردن  آیدا (دختر عمو افشین) که ١١ سالشه سریع لباساتو میشسته که لباس کثیف نداشته باشی.

خلاصه همه دست به دست هم دادن تا شما آروم باشی.

خدا رو شکر روز بعدش گذاشتن شما بیای پیشم و شیر بخوری آخه اتاقم خصوصی بود و صدای گریه هات بقیه رو اذیت نمیکرد.

بابایی هم تاعصر خودش رو رسوند پیش ما و جمعه دوباره برگشت. بازم عمو امین بابا رو تنها نذاشت و باهاش برگشت.میبینی عموامین چقدر خوبه همیشه و همه جاحضورش به موقعست.

عزیزم اولین چهار دست و پا رفتنت رو هم من ندیدم آخه همون روزی بود که بیمارستان بودم یعنی پنج شنبه ٢٠ تیر ماه.

ولی وقتی دیدم کلی ذوق کردم و قربون صدقت رفتم.

 

 

عزیزم اینم عکست که کنار مامان رو تخت بیمارستان لالا کردی.الههیی ببین چه مظلوم شدی.

 

 

هرسا کنار مامانی رو تخت بیمارستان

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

دایی جعفر
2 مرداد 92 21:02
یوونهههههههههههههه